از تشنگی
در سیلی عظیم
آرزوها یکایک غرق می شوند
در سرما و سیاهی
فقط توانستی انبوهی ازواژهای مرده بیابی
ومن دوباره زاده شدم
ایستاده در باران
آنگاه که دشنه
درآستانهء فردایی بی کتاب
برگرده باد فرو می نشست.
بندرعباس آبان۷۸
در غرقاب حضورت / قهقهه کم اورده هر قطره اشکت / ...
در غرقاب حضورت / قهقهه کم اورده
هر قطره اشکت / ...