عصرانه


برایم چای بریز

نگاههای گرم

این گردن

و خطی که...آه

دستم سوخت

کاش پیاله ام سوراخ بود

تا ساعتها برایم چای بریزی

و من خودم را گم کنم

در پیچ دومی از

عصرانه های عسل.



بندرعباس بهمن1379

نظرات 1 + ارسال نظر
فیلسوف قزوینی یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ http://jameolmozakhrafat.blogsky.com

دوست عزیز اگه پیاله ت سوراخ بود که شلوارت خیس می شد اونوقت آبروی معشوق بیچارت می رفت.می شد آش نخورده و...

با تشکر از اینکه نظر داد،باید بگم مجبور نیستی استکانو دستت بگیری که شلوارت خیس بشه میتونی بذاریش روی میز و اون برات پرش کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد