رنگین کمان

نشسته ام و می اندیشم

ناگهان می زند به چشمم

پخش می شوم روی گلهای قالی

می اندیشم به ترس

به انعکاس این هاله نور

و به این قل هو اله که هنوز نخوانده ام

به صدا می اندیشم

به پچ پچ های شبانه

و به قل قل هایی که می جوشد از درونم

قل هو اله را تمام نکرده

سلام می دهم

به آنکه سبز می نویسد

و به تو که بنفش می خوانی

برای من که سالهاست

درزیراین آفتاب طعم رنگین کمان رافراموش کرده ام

بالاتراز سیاهی دیگررنگی نیست.

 

من و تو

جاری می شوم 

درامتداد این لبهای نازک 

با گلبوته های بنفش 

از کمری باریک 

فرو می چکم 

و عطر زعفران با مارک چنل 

جهان را پر می کند.