نشسته ام و می اندیشم
ناگهان می زند به چشمم
پخش می شوم روی گلهای قالی
می اندیشم به ترس
به انعکاس این هاله نور
و به این قل هو اله که هنوز نخوانده ام
به صدا می اندیشم
به پچ پچ های شبانه
و به قل قل هایی که می جوشد از درونم
قل هو اله را تمام نکرده
سلام می دهم
به آنکه سبز می نویسد
و به تو که بنفش می خوانی
برای من که سالهاست
درزیراین آفتاب طعم رنگین کمان رافراموش کرده ام
بالاتراز سیاهی دیگررنگی نیست.