آمد با قامتی افراشته
و چشمهای خیس
دلداریش می دهم،بی تاب تر می شود
به هق هق که افتاد
بغض چند روزه اش در دستانم می ترکد
بلند می شود
با چهره قرمز
عقده اش را در سیگاری خفه می کند
و من بی هیچ سهمی از اشکهایش
در انتظاری دیگر
گوش به زنگ می مانم
تا این بار او میزبان گریه هایم باشد
و می دانم جمعه دیگر
هردو ما برعقده های توسری خورده و اشکهای رفته
خواهیم گریست.
بندرعباس تیر ۱۳۷۹
سلام
خوبی؟
تا او میزان گریه هایم باشد.
زیباست
و اما نگریه
کاش میزان شاذیهات باشذ.
بمانی در شادی
کوتام