تندیس شکسته

تکانهای پی در پی 

 خاکستر پاشیده بر خاطرات را پاک می کند 

نگاه  

آهسته آهسته می رود از چین معوج پیراهن 

تا دانه های درشت عرق 

تا نفسهای بریده بریده 

با خنده ای که در سرخی گونه ها محو می شود 

و سینی که بزرگ نمی شود و همچنان می زند میان دندانهای بالایی 

من سفر در ستاره ها را با سکوت آغاز می کنم 

و تو  

می مانی کنار 

تندیسهای سنگی در هم شکسته دختران بندر. 

 

بندرعباس مرداد۱۳۸۵

ندای باغبان

وقتی بدانی  

میوه ها آلوده دستان  

کدام باغبان است  

دیگر چه فرقی می کند 

کودکانت را 

در نقاشی روی دیوار گم کنی 

یا در پیاده روی که  

هرگز قدم در آن نخواهی گذاشت. 

 

شهریور ۱۳۸۴

سال نو

تا چند روز دیگر 

خواهد رسید 

و من در آخرین روزها 

می اندیشم به: 

خواب بهاری 

بیداری عرب 

رفتن سیمین 

آمدن اسکار 

نامه های قدیمی 

رسوایی جدید 

لباسهای مارک دار 

دستهای خالی 

دلهای پر    

جاکلیدی طلایی قفل های مشترک  

دایره زنگوله دار تکرار نام تو 

شلوغی بی فروغ دفتر شعرم 

می دانم 

نهنگ که بیاید 

همه این خاطرات بلعیده می شوند!

عصرانه


برایم چای بریز

نگاههای گرم

این گردن

و خطی که...آه

دستم سوخت

کاش پیاله ام سوراخ بود

تا ساعتها برایم چای بریزی

و من خودم را گم کنم

در پیچ دومی از

عصرانه های عسل.



بندرعباس بهمن1379

سمفونی

آوازهای تو  

خط اتحادی است 

وقتی چنگ در وجودت می آمیزد 

 

سکوتی گرد به همراه 

نقطه ای در پایین 

ضربان قلبم را 

نمی دانم تا چندمین میزان بالا می برد 

که سونات آخر 

با سپرانویی آرام و سکوتی سیاه تمام می شود 

وتو 

در نصف ارزش زمانی 

یک نت متولد می شوی 

با میزانی آزاد 

                  و  

                     و نیم پرده کروماتیک. 

 

 

بندرعباس آذر ۸۳